تون ،فردوس امروز
برخی مدعی هستند که امروز آزادی بعد از بیان، کمی دچار رکود شده...
خیر. آزادی بعد از بیان هم هست؛ این افراد هستند که خودسانسوری میکنند. خودسانسوری هم محصول ترس است. اگر حرف خود را بیان کنند اتفاقی نمیافتد؛ اما چون نمیگویند، فکر میکنند که آزادی وجود ندارد. البته نمیخواهم بگویم هیچ هزینهای ندارد!
در طول این سیواندی سال خیلی از کسانی که در مبارزه بودند با اتفاقات و جریاناتی که پیش آمد، خط خود را جدا کرده و جلوی انقلاب ایستادند. بهنظر من، شما به جهت انتقاداتی صریحی که در تمامی این سالها در برابر جریانات سیاسی- انقلابی مختلف داشتید، مستحقترین فردی هستید که میتواند به این سؤال پاسخ بدهد: اگر به همان سالهای دهه 1340 برگردیم، باز هم همین مسیر را ادامه میدهید؟
صد در صد. با قدرت بیشتری ادامه میدادم. یک نوع آرمانگرایی غیرواقعبینانهای که نتیجه آن یأس است در مذهبیهای انقلابی وجود دارد که خیلی بد است و با نگاه اسلامی نمیخواند. ما در قرآن زمانی که نگاه میکنیم مبارزه حقپرستان را با مشرکان، منافقان یا کفار بیان میکند این مبارزه را یک مبارزه دائمی اعلام میکند و خیلی صریح میگوید: «هذان خصمان إختصموا فی ربهم» این دو گروه، دو گروه متخاصم هستند که با هم دعوایی دارند که تمامی ندارد. اعتقاد ما شیعیان این است که در همین دنیا ظلم نابود شده و عدل برقرار میشود؛ اما مسیر مبارزه با کفر بسیار پرتلاطم است و پیروزی هم آسان بهدست نمیآید. قرآن در سوره حج میفرماید: رسولان و انبیاء هر زمانی که اراده محکم داشتند که حق را برپا کنند (إذا تمنی)، آرزو میکردند که حق برپا شود و دنبال اجرای حق میرفتند (ألقی الشیطان فی أمنیته)، شیاطین میآمدند و در تحقق آرزوی آنها القای مانع میکردند و بعد آنها درگیر میشدند. هر پیغمبری میآمد همینگونه بود. در آیات و روایات مشاهده میکنید که چقدر انبیاء را آزار دادند و کشتند. بعضی انبیاء با اینکه اینقدر سختی کشیدند گفتند: «متی نصرالله» پس کمک خدا کجاست! و خداوند هم فرمود: «ألا ان نصرالله قریب» خداوند به آنها آرامش میدهد که ناراحت نباشید یاری خداوند نزدیک است. اما چه نزدیکیای؟ خود خدا هم قبول دارد که شرایط مأیوسکننده بود! و از پیامبران به واسطه ایستادگیشان تجلیل میکند. زمانی هم که جمهوری اسلامی تشکیل شد، شیطان برای ورود به ویزا احتیاج نداشت و بهصورت شیاطین انس و جن وارد شدند. در این مسیر افراد آزمایش میشوند. آزمایش خدا تعطیل نمیشود. اگر دین حاکم شد، مرز معنویای بهوجود نمیآید که شیطان نیاید. اگر دین حاکم شود تازه بدترین نوع انحراف یعنی نفاق رشد میکند. سوره بقره افراد را اینگونه دستهبندی میکند: «مؤمنین، متقین، کفار و منافقین». یکی دو آیهاش بیشتر برای کفار نیست! اما برای منافقین 8 تا 10 آیه وجود دارد و این نشان میدهد که خطر منافقین از کفار بیشتر است. در انقلاب هم آدمهایی داشتیم مانند مرحوم بازرگان که سلامت نفسانی داشت و صریح بیان میکرد که من حکومت اسلامی را قبول ندارم و انقلابی نیستم. یک کسی هم مانند بنیصدر، میگفت من انقلابیترین آدم هستم اما نبود و دروغ میگفت. حوادث دست این افراد را رو میکند؛ یعنی خود انقلاب یک ظرفیتی به واسطه وجود امام (رحمتاللهعلیه)، آدمهای فداکار مؤمنی که در مبارزه بودند و عموم مردم داشت که مانع میشد کفر و نفاق کاری از پیش ببرد. اما اختلاف نظرها هم طبیعی است. من یکی از کسانی بودم که تقریبا همیشه با میرحسین اختلاف نظر داشتم. همان زمانی که ایشان نخستوزیر بود و بحث لیبرالیسم مطرح نبود به او اخطار دادم که مشی تو به سکولاریسم منجر میشود.
میگفتم، زمانی که احکام ثابت شرع را زیر سؤال میبرید و بهجای آنکه اقتضائات را لحاظ کنید آنها را بر تشخیص حق حاکم میدانید، به لیبرالیسم سوق پیدا میکنید. زمانی هم که شما به مراجع و فقها مراجعه نکنید و تکلیف خود را نپرسید؛ مجبور میشوید به دانشگاه و علوم انسانی رایج مراجعه کنید. شما نمیتوانید به استاد جامعهشناسی و علوم سیاسی که میخواهد از خارج از اسلام به ما دستورالعمل بدهد متکی باشید، چراکه او طبعی سکولاریستی دارد. البته باید از آنها کمک بخواهید و به مدلهایشان بیاعتنا نباشید ولی نباید نسخههای آنان را دربست بپذیرید. اما میرحسین موسوی گوشش بدهکار نبود. یک بار دیگر هم، چند سال پس از استعفایش از نخستوزیری، برای عید دیدنی به دیدارش رفتم. عبدالکریم سروش بهتازگی تئوری قبض و بسط تئوریک شریعت را مطرح کرده بود و من تلاش داشتم تا مهندس موسوی را وابدارم تا علیه سروش موضع بگیرد. به او گفتم «عقایدی که سروش مطرح میکند نافی انقلاب، مبارزه و استکبارستیزی است. آیا شما این نفیهایی که مطرح کرده را قبول دارید؟» او در جمع دونفرهمان حاضر نشد به اندازه یک کلمه هم، حرفهای مرا تأیید کند و حتی جملهای گفت که تلویحا برعکس خواسته من بود: «البته هر عقیدهای را نمیتوان بهعنوان دگراندیش تخطئه کرد!» امروز اگر میبینم آقای موسوی این راه را رفته تعجب نمیکنم، بلکه تأسف میخورم. چون آبشخور فکری میرحسین موسوی نهضت آزادی و جنبش مسلمان مبارز بود. او از شریعتی و حبیبالله پیمان به اسلام رسیده بود و با افرادی مثل من که در محضر روحانیت رشد کردیم، تفاوت داشت. پس من تعجب نکردم وقتی او با نظام لجاجت کرد. به سبب ارزشی که برای سابقهدارها، بهعنوان سرمایه ملی، قائلم، خیلی سعی کردم به قدر خودم میرحسین را از این ورطه بیرون بکشم، متأسفانه خیرخواهی امثال من کارگر نیفتاد. من باز هم تعجب نمیکنم. زیرا همه این مسائل اقتضای آزمایش الهی است. افرادی که خلاف عقاید خود رفتار میکنند، بالاخره روزی مردود میشوند. ما نمیخواستیم موسوی تجدید بماند، بلکه میخواستیم با یک تک ماده شهریور امتحان بدهد و به کلاس برگردد اما نشد و خودش نخواست. اگر ما انقلابی آرمانگرای واقعبین باشیم، خواهیم دانست که این مسائل جزو اقتضائات یک انقلاب است. البته اقتضای ذاتی نیست، بلکه اینگونه است که گاهی اوقات رخ میدهد و گاهی رخ نمیدهد. بستگی به افراد دارد که آیا در ثروت و قدرت طمع کنند و رفوزه شوند یا نه.
این اختلاف سلیقهای که میگویید طبیعی است را چگونه در بحث رابطه با ولیفقیه باید دید؟
فرض کنید حضرت آقا یک نظر دارند، و من هم نظر دیگری دارم. اینجا هم اینکه ما اختلاف نظر داشته باشیم طبیعی است؛ چون من بر اساس دادههای اطلاعاتی، دستگاه بینشی و سلامت نفسانی خودم قضاوت میکنم؛ درحالیکه حضرت آقا در این سه مؤلفه از من جلوتر است و با دادههای اطلاعاتی خود قضاوت میکند. او از من خودساختهتر است و دستگاه بینشی اسلامشناسی او هم از من قویتر است. البته ممکن است یا من خطا کرده باشم یا ولی فقیه؛ اما احتمال خطا کردن من بیشتر است. یک نفر باید حرف آخر را بزند و چارهای نیست و جامعه اسلامی باید تسلیم شود. اگر کسی به این واقعیت توجه داشته باشد، این مسائلی که بنده میگویم یک امر اعتقادی عقلانی و شرعی است، او دلخور نمیشود و کار خود را انجام میدهد و ولی فقیه هم کار خود را انجام میدهد. پس ما باید واقعبین باشیم ولی آرمانگرایی را هم نباید از دست بدهیم و بدانیم آرمان همیشه اتفاق نمیافتد. آرمانها جهت را حفظ میکنند و واقعیتها مسیرهای مقطعی را.
آقای دکتر شما به تمام دولتهای انقلاب انتقادات علنی داشتهاید این موضوع دو سؤال پیش میآورد. یکی اینکه این مسئله نشأت گرفته از ایراد درونی آقای احمد توکلی است یا ایراد دولتهاست. مسئله دوم این است که چه دولتی بر سر کار بیاید شما به آن انتقاد ندارید؟ به عبارت دیگر دولت ایدهآل شما چه ویژگیای دارد؟
اول، سؤال دوم را که سادهتر است، پاسخ میدهم. اگر دولت امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بیاید به آن ایراد نداریم. ولی تمامی دولتها و قدرتهای دیگر باید مورد نقد قرار گیرند.
و پاسخ سؤال اول؟
این هم خیلی ساده است. ما آرمانگرا هستیم و به وضع موجود انتقاد میکنیم. اما اینگونه نیست که بخواهیم وضع موجود را نفی کنیم و خودمان را کنار بکشیم. ما اصلاح، رشد و تحول را امکانپذیر میدانیم و همیشه به دولتها از باب اینکه آنها باید مطرود شوند نگاه نکردیم، بلکه معتقدیم باید متحول شوند. پس انتقادات ما خیرخواهانه و با نگاهی مثبت است.
فکر میکنید تمام انتقاداتی که کرده اید وارد بوده؟
خودم خیال میکنم اجمالا انتقادهای من وارد بوده؛ اما تفصیلا ممکن است اشتباه هم کرده باشم که طبیعی هم هست، بالاخره من هم از همان دسته صاحبقدرتان در معرض خطایم که باید نقد شوند.
جناب آقای دکتر احمد توکلی از اینکه برای به نتیجه رسیدن این گفتوگو، روزها و ساعتهای فراوانی را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم.
بنده هم از شما تشکر میکنم